روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

سه قلوهای من

فرارسیدن ماه محرم

سلام نی نی های قشنگم الهی مامان فدای کارهایی که میکنید بشه اگر بدونید مامان برای هر حرکت جدیدی که انجام میدید ضعف میکنه ماه محرم هم فرا رسید خیلی وقته فرصت نکنم تا بیام تو وبلاگ براتون بنویسیم انقدر روزهای پر استرس داشتم مامانی، همش درگیر مریضی های شما بودم پارسال این موقع تو دل مامان بودید و مامان روز شماری میکرد تا شما سلامت باشید و سالم بدنیا بیاید چقدر زمان زود گذشت ایشالا اگر وقت بشه میخوام برم براتون لباس سقایی بخرم و سقاتون بکنم حتی برای تو دخمل مامان ایشالا از این موقع به بعد روزهای شاد و بدون بیمارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی و بدون استرس داشته باشیم مامان ایشالا به امید خدا حالا بری...
27 آبان 1391

جشن دندونی برای نی نی های گلم

سلام نی نی های من عزیزای دلم خوشگلهای مامان عزیزای مامان الهی پیش مرگتون بشم دوستتون دارم خیلی وقته میخواستم براتون یه مهمونی برای دراومدن دندوناتون بگیرم منتظر بودم که سه تایی شما دندون داشته باشید بعد مهمونی بگیرم بالاخره بعد از عذابهایی که برای دندوناتون کشیدید رادمان جیگر مامان 2 تا دندون پایین و 1 دندون بالا که در شرف دراومدنه رادمهر ماهک مامان 2 تا دندون پایین و 1 دندون بالا که در شرف دراومدنه روژان یکی یه دونه مامان فقط 1 دندون که اونم فقط نوکش دراومده دخترم فدای اون اگه اگه گفتنت بشم وقتی بابایی شب میاد خونه با رادمهر 2 تایی انقدر ذوق میکنید که نگو تو که چهار دست و پا و رادمهر سینه خیر میرید دم در پیشواز بابایی مخصوصا" تو ر...
27 آبان 1391

مسافرت مامان و بابا به شمال

سلام نی نی های من الهی قربونتون برم دوستتون دارم دوستتون دارم نی نی های من بابایی پیشنهاد کرد که یه مسافرت 2 روزه بریم تا یه کمی بتونیم استراحت کنیم من اولش راضی نبودم که شما رو تنها بزارم و برم چون اصلا" دوست ندارم حتی یه لحظه از شماها دور باشم وقتی شما 1 ساعت نباشید استرس و اضطراب میگیرم بابایی بنده خدا که انقدر تو این مدت اذیت و خسته شده بالاخره هر چی باشه مامان تحملش از بابایی بیشتره بابایی هم گناه داره بالاخره دلم زدم بدریا و بابایی گفتم بریم اول باورم نمی شد تا از تهران اومدیم بیرون استرس گرفتم هی میخواستم به بابایی بگم برگردیم خیلی خیلی خودمو کنترل کردم رفتیم یه جایی نزدیک چالوس و نوشهر یه ویلایی قشنگ گرفتیم که با دریا فقط...
27 آبان 1391

سرماخوردگی نی نی های من

سلام سه قلوهای ناز نازی من اگر بدونید چقدر مامان و بابا رو اذیت کردید هنوز فصل سرما نیومده سرما خوردید طبق معمول تو رادمهرم اول از همه شب تا صبح گریه کردی و شدیدا" تب کردی و شیر نخوردی مامان تا صبح بغلت کرده بود و راه میبرد صبح که شد سریع بردیمت بیمارستان و تا ظهر اونجا بودیم ازت آزمایش گرفتن و همش هر 10 دقیقه  ORS میدادن بعد از اینکه دکتر جواب آزمایشتو دید بهت یه آمپول زد و شربت سفکسین و شیاف استامنیفون داد اصلا" حال نداشتی بعد اومدیم خونه تبت هم بالا بود شب مامان بزرگ گلی موند خونمون و تا صبح پاشویت کرد یکم بهتر شدی هنوز حال تو خوب نشده 2 روز بعد رادمان و روژان هم مثل تو مریض شدن و مامان بزرگ زهرا اینبار موند بخدا دیگه خسته شد...
26 آبان 1391

جواب آزمایش رادمهر(خدایا خسته ام خسته)

سلام نی نی های قشنگم الهی مامانی پیش مرگتون بشه همیشه دلتنگتون هستم حتی وقتی کنارم هستید دوستتون دارم چند روز پیش جواب آزمایشت رادمهرم آماده شد ولی بخاطر اجلاس سران در تهران یکهفته تعطیل بود دیروز بعد از یکهفته بالاخره از دکترت وقت گرفتیم و با بابایی رفتیم دکتر و روژان و رادمانو گذاشتیم خونه مامان بزرگ گلی وقتی به مطب رسیدیم تقربیا" شلوغ بود و دکتر هم 2 ساعت دیر اومد قرار بود ساعت 4 بیاد که ساعت 6 اومد نوبت ما هم ساعت 15/7 بعدازظهر شد چون یه مقدار دیر میشد بابایی رفت من و تو موندیم مطب وقتی نوبتمون شد  رفتم تو اتاق دکتر و جواب آزمایشتو دادم دکتر دید یه چیزی گفت که احساس کردم مثل آوار فروریختم بدنم داغ شده بود سرم گیج رفت احساس می ک...
26 آبان 1391
1